Skip to Content

عشق از روی گردن خم سر خواهد خورد.

29 سپتامبر 2025 توسط
عشق از روی گردن خم سر خواهد خورد.
جواد فروزان
| 7 نظرها


شاید برای تو نوشتن، برایم آسان‌تر باشد چون زمانی که کنارمی و نگاهت می‌کنم، خشم نمی‌گذارد که بفهمم دارد درونم چه می‌گذرد. وقتی می‌نویسم، می‌توانم تمام تو را ببینم؛ هم آن بخشی که عاشقت شده و هم آن بخشی که در خشم می‌سوزد. وقتی روبه‌رویم نشستی و با آن ابروهای مأیوس نگاهم می‌کنی، فقط آن قسمتی از وجودت را می‌بینم که من را به این روز انداخته: خسته، نفهمیده، کلافه و بی‌کفایت.


نقطه‌ای وجود دارد که حاضری خودت را آتش بزنی و روی خاکستر خودت بنشینی ولی سرت بالا باشد. گاهی این بدن میدان جنگ می‌شود. می‌روی به جنگ و حاضری بمیری برای دفاع از خاک، با پذیرش این واقعیت که دیگر زنده نخواهی بود تا لذت بودن روی این خاک را بچشی ولی باز هم می‌روی چون می‌خواهی که سرت بالا باشد.


اصلاً این بالا بودنِ سر یعنی چه؟ تا حالا شده که حرفی بزنی و حرفت روی زمین بماند؟ سر خم می‌شود تا این حرفِ روی زمین‌مانده را بپاید. کسی که حرفی زده و نادیده گرفته شده، گردنش مدام خم است، خیره به آن حرف. سرِ کج، حرفش زمین‌مانده.


برای همین ما سرِ بالا را بیش‌ازاندازه نادیده می‌گیریم در حالی که حاضریم دست‌مان را بدهیم، پایمان را بدهیم، چشم‌مان را هم حاضریم بدهیم ولی گردن‌مان را خم نکنیم برای خیره‌شدن به حرف‌مان که روی زمین‌مانده. ما برای صاف‌ماندنِ گردن، تمام زندگی و حتی خودمان را هم حاضریم به آتش بکشیم، عشق که جای خود دارد. اصلاً عشق روی این گردن سوار می‌شود. گردنی که کج است، عشق از رویش سر می‌خورد و می‌افتد روی زمین. گردنی که کج است و دارد مات و مبهوت به حرفِ روی زمین‌مانده‌اش نگاه می‌کند، هیچ چشمی را از سر عشق به سمت خود جذب نمی‌کند.


پس حالا می‌توانی این حجم از غرور را بفهمی؟ حالا می‌توانی بفهمی چرا حرفم یکی است؟ چون می‌ترسم که اگر حرفم زمین بماند، گردنم خم شود خیره به حرفم و عشقِ تو از روی گردنم به زمین بیفتد. عجیب بودنش را می‌دانی کجاست؟ این‌که اگر حاضر نشوم از خر شیطان پایین بیایم هم تو را از دست خواهم داد. دوگانگی‌ام را می‌فهمی؟

تو یک خیره‌سرِ مغرور می‌بینی که حرفش یکی است، درحالی‌که من در درون، دارم تلو‌تلو می‌خورم تا تعادلِ عشقِ تو را روی گردنم نگه‌دارم که سُر نخورد، که به زمین نیفتد.


توضیح نویسنده: یکی از رایج‌ترین احساساتِ افرادی که ما بهشان برچسبِ مغرور، مرغشون یک‌پا داره و غُد می‌زنیم، ترس است. ترس از این‌که اگر کوتاه بیایند، از چشم می‌افتند. این افراد خیلی‌وقت‌ها تصویرِ ترسناکی از جهان دارند: این‌که فقط زمانی پذیرفتنی هستند که خم به ابرو نیاورند، اشتباه نکنند و قوی باشند. برای همین تمامِ رفتارهای آسیب‌زننده‌شان، راه رفتن روی شیشه‌خرده‌های ترس از دوست‌نداشته‌شدن است. با این‌که هم پای خودشان و دیگران را زخم می‌کند، ولی تنها راهی است که بلدند. برای همین خیلی‌وقت‌ها حتی به قیمت از دست‌دادنِ رابطه، روی خاکسترِ خودشان می‌نشینند ولی گردن‌شان را کج نمی‌کنند.

ورود to leave a comment